محل تبلیغات شما

haqali



 

اسامی ائمه دوازدگانه شیعه درمنابع اهل سنت

1- حدیث جابر بن عبدالله انصاریدر کتاب ینابیع باب 76 از مناقب خوارزمی از وائله بن اسقع ابن قرخاب از جابر بنعبد الله انصاری از رسول الله(ص)در مورد خلفا وامامان بعد از خود فرمودند:

اولهم سید الاوصیاءابوالائمه علی ،ثم ابناه الحسن والحسین،اذا انقضت مده الحسینفالامام ابنه علییلقب بزین العابدین ، فبعده ابنه محمد یلقب بالباقر، فبعده ابنه جعفر یدعی بالصادق ، فبعده ابنه موسی یدعی بالکاظم ، فبعده ابنه علی یدعی بالرضا ، فبعده ابنه محمد یدعی بالتقی واکی، فبعده ابنه علی یدعی بالنقی والهادی ، فبعده ابنه الحسن یدعی بالعسکری ، فبعده ابنه محمد یدعی بالمهدی والقائم والحجه فیغیب ثمیخرج فاذا خرج یملاء الارض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما.

2- خوارزمی ــ كه اهل سنت از او تعبیر به أخطبخواطب می‌كنند ــ در كتاب مقتل الحسین علیه السلام ، ص95 ، ح203 آورده است:

از نبی مكرم اسلام(ص) كه فرمود :

وقتی من به معراج رفتمبه یمین عرش نگاه كردم ، فإذاً علی و فاطمة و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و محمد المهدی كأنّه كوكب درّیّ بینهم ، دیدم مهدی مانند یك ستاره‌ای در میان آنها می‌درخشد ، پس از سویخداوند خطاب آمد :

ای پیغمبر اینها حجت‌هایمن و اوصیاء تو هستند و مهدی هم از اینهاست و قسم به عزت و جلالم كه این مهدی ازدشمنان من انتقام می‌گیرد و نسبت به اولیاء من كمك و یاور است .

خوارزمی، مقتل الحسین علیهالسلام ، ص95 ، ح203

3- حموینی در كتاب فرائد السمطین ، ج2 ، ص132 و قندوزیحنفی در كتاب ینابیع المودة ، ج3 ، ص282 نقل می‌كنند كه :

روزی شخصی یهودی نزد نبی مكرم صلی اللهعلیه و آله كه در مسجد بودند آمد و عرضه داشت :

أخبرنی عن وصیّك مَن هُوَ؟ فما مِن نبیٍّ إلا و له وصیٌّ ، و إنّ نبیّنا موسی بن عمران أوصی الی یوشع بننون فقال رسول الله: إن وصیی علی بن أبی طالب ، وبعده سبطای الحسن والحسین ، تتلوه تسعة أئمة منصلب الحسین . قال : یا محمد فسمهم لی ؟ قال : إذا مضى الحسین فابنه علی ، فإذا مضى علی فابنه محمد ، فإذا مضى محمد فابنه جعفر ، فإذا مضى جعفر فابنه موسى ، فإذا مضى موسى فابنه علی ، فإذا مضى علی فابنه محمد ، فإذا مضى محمد فابنه علی ، فإذا مضى علی فابنه الحسن ، فإذا مضى الحسن فابنه الحجة محمدالمهدی ، فهؤلاء إثنا عشر .

ای پیغمبر بگو: وصیت كیست؟ چرا كه هیچ پیغمبری نبوده مگر آنكه جانشینی هم داشته است . موسی پیغمبر ما بعداز آنكه هارون از دنیا رفت یوشع بن نون را وصی خود قرار داد . رسول خدا فرمود :وصی من علی بن ابی‌طالب است و بعد از او . تا آخر روایت .

4- همچنین در کتاب ینابیعالمودة نقل شده است:

عن كتاب مودة القربى عنعبد الملك بن عمیر عن جابر بن سمرة قال: كنت مع أبى عند النبی (صلى الله علیهوآله) فسمعته یقول:

" بعدی اثنی عشر خلیفة ثمأخفى صوته فقلت لأبی ما الذی أخفى صوته ؟ قال: قال: " كلهم من بنی هاشم " .

ینابیع المودة: (صفحة 445 طبعة اسلامبول )


وقدجاء فی ینابیع المودة للقندوزی الحنفی الباب (94) عن المناقب بسنده عن جابر بن عبدالله الأنصاری قال: قال رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم):

یا جابر إن أوصیائی وأئمةالمسلمین من بعدی أولهم علی ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی المعروفبالباقر ستدركه یا جابر فإذا لقیتهفأقرئه منی السلام ثم جعفر بن محمد ثم موسى بن جعفر ثم علی بن موسى ثم محمد بن علی ثم علی بن محمد ثم الحسن بن علی ثم القائم اسمه اسمی وكنیته كنیتیمحمد بن الحسن بن علی " المهدی " ذلك الذی یفتح الله تباركوتعالى على یدیه مشارق الأرض ومغاربها.


 

8- اعتقاد اهل سنت به حذف کامل 2 سوره قرآن

ابو موسی اشعریکه از بزرگان اهل سنت هست و اهل سنت هم به او هم افتخار می کنند (!) در صحیح مسلممی گوید: دو سوره تمام و کمال از قرآن حذف شده!!

و إنا کنا نقرأسورة، کنا نشبهها فی الطول و الشدة ببراءة؛ فأنسیتها غیر أنی قد حفظت منها لو کانلإبن آدم وادیان من مال لایبتغی وادیا ثالثا و لا یملأ جوف إبن آدم إلا التراب؛ وکنا نقرأ سورة نشبهها بإحدی المسبحات؛ فأنسیتها غیر أنی حفظت منا یا أیها الذین آمنوالم تقولون ما لا تفعلون فتکتب شهادة فی أعناقکم فتسألون عنها یوم القیامة.
یک سوره ای بودکه ما تشبیه می کردیم آن را از نظر طول و شدت، به سوره برائت و آن را فراموشکردیم؛ غیر از اینکه فقط یک آیه اش را حفظم و آن هم این است که اگر فرزند آدم دودره بزرگ مال داشته باشد، دنبال یک دره دیگری هم می رود و پر نمی کند شکم فرزندآدم را غیر از خاک؛ یک سوره دیگری هم حذف شده است که ما آن را تشبیه می کردیم بهمسبحات، و فقط یک آیه از آن را حفظم و آن این است که ای کسانی که ایمان اورده اید،چرا چیزی را می گوئید که انجام نمی دهید خودتان و .

صحیح مسلم،ج3،ص100، ح2466، کتاب اکاة، ‌باب لو أن لإبن آدم وادیین

9-اعتقاد اهلسنت به ناقص بودن قرآنی که عثمان جمع آوری کرد

عبدالوهابشعرانی متوفای 973، ایشان در کتاب الکبریت الأحمر در حاشیه الیواقیت و الجواهرآمده می گوید:

و لولا ما یسبقللقلوب الضعیفة و وضع الحکمة فی غیر أهلها، لبینت جمیع ما سقط من مصحف عثمان.

اگر واقعا مناحساس می کردم برخی از قلب های ضعیف مسلمان ها لغزش پیدا نمی کند و اینها در عقیدهشان متزل نمی شوند، بیان می کردم آن آیاتی را که از مصحف (قرآن) عثمان ساقط شده.

الکبریتالأحمر، ص143

10- اعتقاد اهل سنت به حذف اسم امام علی (ع) از قرآن

ابن مردویه ازعبدالله مسعود نقل می‌کند که :

و أخرج ابن مردویه عن ابن مسعود قال : كنا نقرأ على عهدرسول الله : یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیك من ربك ان علیا مولى المؤمنین وإن لمتفعل فما بلغت رسالته

عبدالله بن مسعود می‌گوید این آیه (آیه 67/سوره مائده)را در عهد رسول الله (ص) این چنین می‌خواندیم: یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیك من ربك ان علیا مولى المؤمنین وإن لم تفعل فمابلغت رسالته. (اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن کهعلی (ع) سرپرست مومنان است و اگر نكنى رسالتت را انجام نداده ای.)

الدر المنثور ج 3 ص 117

11- اعتقاد اهل سنتبه حذف 6 قرائت از قرآن و آتش زدنشان توسط عثمان

طبق روایاتصحیح بخاری ؛ قرآن نازل شده از جانب خداوند متعال به حضرت رسول اکرم(ص)  به 7حرف (قرائت) نازل شده که تلاوت آن به هر 7 نوع قرائت جایز بوده است؛ ولی عثمان بهزید بن ثابت دستور می‌دهد قرآن جمع‌آوری شده توسط خودش را نسخه‌برداری کند و قرآن‌هایغیر از قرائت جمع‌آوری شده توسط زید بن ثابت را بسوزانند!!!

==================

طبق روایتصحیح بخاری ؛ پیامبر می گوید قرآن بر 7 حرف (قرائت) نازل شد.

فقال رسول الله(ص) : کذلک أنزلت إنّ هذا القرآن أنزلعلی سبعة أحرف، فاقرؤا ما تیسّر منه».

(صحیح بخاری/کتاب فضائل القرآن/باب أنزل القرآن علی سبعةأحرف)

==================

طبق روایتصحیح بخاری ؛ عثمان دستور به آتش زدن 6 قرآن کرد و فقط قرآن زید بن ثابت را باقیگذاشت!

أمر ما سواهمن القرآن فی کلّ صحیفة أو مصحف أن یحرق»

عثمان دستوردارد هر قرآنی غیر از قرآن جمع آوری شده توسط زید بن ثابت در هر ورق یا کتابی کهباشد به آتش کشیده و بسوزانند.

(بخاری/کتابفضائل القرآن/باب جمع القرآن/ح دوم)

==================

# وقتی پیامبر(ص) می گوید خدا قرآن را بر 7 حرف (قرائت) نازل کرد ، عثمان با اجازه چه کسی و بهچه حقی 6 قرآن را آتش زد؟

# آیا عقل عثماناز عقل خدا و پیامبر (ص) بیشتر بود؟

# خدا به اندازهعثمان عقل نداشت که قرآن را فقط به یک حرف (قرائت) نازل کند؟

# پیامبر (ص) بهاندازه عثمان عقل نداشت که 6 حرف (قرآن) را از بین ببرد و فقط یکی را باقی بگذارد؟

# چرا عثمانقرآن ها را آتش زد؟ آیا این بزرگترین بی احترامی به قرآن نیست؟ چرا آنها را دفننکرد و در آب نینداخت؟ آیا اگر امروزه یک مسیحی و یک یهودی قرآن مسلمان ها را آتشبزند از نظر ما مسلمان ها توهین به قرآن نیست؟

 

12- اعتقاداهل سنت به حذف آیه (( ان جاهدوا کما جاهدتم اول مره )) از قرآن !

4741-"من مسند عمر رضی الله عنه" عن المسور بنمخرمة، قال قال عمر لعبد الرحمن بن عوف: "ألم نجد فیما أنزل علینا أن جاهدواكما جاهدتم أول مرة؟ فإنا لم نجدها" قال: "أسقط فیما أسقط منالقرآن". "أبو عبید". ومر بطوله برقم [4551] .

آیا قبلا آیه ای به این صورت نبود؟ ان جاهدوا کما جاهدتماول مره؟ ما که آنرا پیدا نکردیم. عبدالرحمن پاسخ داد: از قرآن حذف شده است.

كنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال - ج2 ص567 المؤلف: علاءالدین علی بن حسام الدین ابن قاضی خان القادری الشاذلی الهندی البرهانفوری ثمالمدنی فالمكی الشهیر بالمتقی الهندی (المتوفى: 975هـ)، المحقق: بكری حیانی - صفوةالسقا، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الطبعة الخامسة، 1401هـ/1981م



ویژگی‌های مصحف امام

۱-مصحف امام شامل تمام قرآن است، نه برخى از سوره‌ها یاآیات؛ در روایتی آمده است: لم یسقط منه حرف».[۸]

هلالی، سلیم بنقیس، كتاب سلیم، قم: الهادی، ۱۴۰۵ ق، ج ۲، ص ۶۵۶

چینش آیات براساس ترتیب نزول؛ ابن حجر می‌نویسد: امام علی پس از وفات پیامبر قرآن را به ترتیبنزول (آیات) جمع‌آوری كرد

اعیان الشیعه،ج ۱، ص ۸۹؛ تاریخ القرآن، ص ۵۴[۹]

۳-تقدیم منسوخ بر ناسخ؛ شیخ مفید در كتاب المسائل السرویهمی‌نویسد: امیرمؤمنان(ع) قرآن را از ابتدا تا انتها جمع‌آوری كرد و آن را به گونه‌ایكه می‌بایست، مرتب ساخت. امام آیات مكّی را بر مدنی و منسوخ را بر ناسخ مقدّم كرد

مفید، محمد بنمحمد، اوائل المقالات، ص ۹۴[۱۰]

۴-در بردارنده تأویل؛ امام علی (ع) می‌فرماید: هرآیه‌‌ای كه خداوند ـ جلّ و علا ـ بر محمد (صلی الله علیه وآله) نازل كرد، به خوانش پیامبر و خط خودم، نزد من است؛ تأویل هر‌آیه‌ای كه خدا برمحمد نازل كرد، نزد من است

فیض کاشانی،ملامحسن، تفسیر صافی، تهران: صدر، ۱۴۱۵ ق، ج ۱، ص ۳۸؛ تاریخ القرآن، ص ۴۱»[۱۱]

۵-

تفكیك محكم ومتشابه؛ در مصحف امام علی(ع) محكمات و متشابهات مشخص شده بود

المراجعات، ص۴۱۱. [۱۲]

با توجه به ویژگی‌هایی که برای مصحف امام نام بردیم روشن می‌شود که اضافاتموجود در آن، اضافات تفسیری است نه جزء قرآن. اکثر قریب به اتفاق عالمان شیعه بهتفاوت مصحف امام با قرآن فعلی، از جهت آیات و سور، معتقد نیستند، بلکه اتفاق نظردارند که این‌ها اضافات تفسیری است که پیامبر (ص) به امام تعلیم کرد و امام آن رادر مصحف نگارش کرده است.

شیخ مفید می‌نویسد: آنچه در مصحف امام علی(ع) نوشته شده بود بیان تأویلات وتفسیر معانى آیات و مطالبى است كه از جمله كلام الله به حساب نمى‌آید. [۱۳] مفید،محمد بن محمد، مصنفات، ج ۴، ص ۸۱، كتاب اوائل المقالات.

فیض كاشانى در مقدمه ششم از تفسیر خود، در توضیح این جمله كه در روایات درباب مصحف امام آمده: كتب فى مصحفه الناسخ والمنسوخ»، مى‌نویسد: معلوم است كه حكمبه تعیین ناسخ و منسوخ در آیات، از قبیل تفسیر و بیان است، نه اینكه جزء قرآنباشد. [۱۴] فیضکاشانی، ملامحسن، پیشین، ج ۱، ص ۴۷

آیت الله خویى مى‌نویسند: اینكه مصحف بر مطالبی افزون بر آیات قرآن مشتملبوده، تردیدناپذیر است، اما روشن است كه این امر دلالتی بر این ندارد که آن مطالباضافه، از قرآن باشد؛ بلكه تفسیر و بیان تأویلات آیات بوده است. [۱۵]

خویى، ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسۀ احیاء آثار الخویی، بیتا، ص ۲۲۲.

سرنوشت مصحف امام علی

حال باید روشن کنیم که چرا مصحفی با آن ویژگی‌های بی‌نظیر و مهم، اکنون دردسترس ما نیست و چرا امام آن را پنهان کرده و به فرزندان خود به ارث واگذار کرد؟

پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)، امام امیرالمؤمنین(ع) به امر پیامبر در خانه نشستو مشغول گردآوری قرآن شد. آیات قرآن تا آن زمان به صورت پراکنده بر پوست شتر، چوبو چیزهای دیگری نگارش شده بود. امام آیات را گردآورى و در صورت خاصی چینش کرده وبر شتر بار كرد و به مسجد آورد؛ در حالى كه مردم پیرامون ابوبكر گرد آمده بودند.امام به آنان فرمود: پس از رحلت پیامبر (ص) تاكنون به جمع‌آورى قرآن مشغول بودم وآن را در این پارچه فراهم قرار داده‌ام. تمام آنچه بر پیامبر نازل شده را جمع كردممبادا فردا بگویید از آن غافل بوده ‌ایم!» یكى از سران گروه به پا خاست و گفت: مارا به آن چه آورده‌اى نیازى نیست و آنچه نزد ماست، ما را كفایت مى‌كند!

امام(ع) فرمود: زین پس هرگز آن را نخواهید دید! آنگاه به خانه بازگشت و پس ازآن زمان کسی مصحف را ندید. [۱۶]

مجلسی، محمد باقر، پیشین، ج ۸۹، ص ۵۲.

اگر گفته شود که چرا امام در دوران حکومت خود مصحف را در معرض دید، استفاده واستنساخ قرار نداد؟ [۱۷] نیز پساز سپرى‌شدن دوران بنى‌امیه و بهبود وضعیت علویان آیا این امكان وجود نداشت كهائمه (علیهم السلام) به انتشار مصحف امام اقدام كنند و دستکم قسمتى از آن را براىاستنساخ در اختیار دیگران قرار دهند؟

همان، ص ۷۴ و ۸۸؛ صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم: کتاب خانۀ آیت اللهمرعشی، ۱۴۰۴ ق، ص ۱۹۳

در پاسخ می‌گوییم مصحف امام یگانه نسخه از قرآن نبود تا فقدان آن موجبفراموشی آیات و از میان‌برنده‌ی ارزش‌ها و اهداف دین و تباه‌کننده‌ زحماتپیامبر باشد. آنچه امام نگارش کرده بود، افزون بر آیات قرآن، تأویل‌ها، تفسیرها،بیان شأن‌نزول‌ها، . بود. با شناخت و پیش‌بینی امام از وضعیت زمان خلافتش وآینده جامعه‌ی اسلامی زمینه‌ مساعدی برای ارائه‌ مصحف وجود نداشت. ایناحتمال منطقی بود كه دیگران در آن تصرف كرده و به خواست خود در آن تغییراتى ایجادكنند؛ آن چنانكه در قسمت‌هاى زیادى از روایات پیامبر چنین كردند. [۱۸] وقتىمی‌بینیم امام علی(ع) با دوراندیشى، برنامه برای پس از شهادت خود در نظر می‌گیرد ووصیت مى‌كند او را مخفیانه دفن كنند و جاى قبرش آشكار نسازند[۱۹] تاخوارج و بعدها بنى‌امیه نتوانند به قبر او تعرض كنند و به آن آسیب برسانند، اینامر نسبت به آثار علمى حضرت شدیدتر و حساس‌تر است؛ به این سبب به نظر می‌رسد کهارائه‌ مصحف، حتى در دوران خلافت امام، با دوراندیشی و عقلانیت ناسازگار بود.درباره چگونه برخورد كردن با حدیث نبوى نك: ابوریه، محمود، اضواء على السنةالمحمدیة، ص ۱۲۱.

[۱۹] . مجلسی، محمدباقر، پیشین، ج ۴۲، ص ۲۱۴، ح ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۹، ۳۰، ۳۳ و كتاب الارشاد مرحوم طبرسی،ص ۱۰.

 

پس از شهادت امام علی(ع) و چیره شدن معاویه بر بلاد اسلامى فضای سخت و خشنیبر علیه شیعیان به وجود آمد. معاویه فرمان داد تا بر فرزندان و دوستان امام بسیارسخت گیرند. شرایطى پیش آوردند كه بردن نام على و سخن از فضایل او جرمی سنگین بهحساب مى‌آمد و طعن، لعن و تحریف كلمات امام، افتخار محسوب مى‌شد. طبیعى است كه درچنین شرایطی سخن از ارائه‌ مصحف امام معنا ندارد. این شرایط تا پایان دورانامام حسن عسگری و آغاز غیبت امام مهدی علیهما السلام ادامه داشت و هرگز فرصتمناسبی برای رونمایی از مصحف امام علی(ع) فراهم نشد.


 

اقسام تحریف چیست و کدام یک از آنها درباره قرآن محل نزاع میباشد؟

حضرت آیت‌الله العظمی جوادی آملی به پرسشی درباره اقسام تحریفقرآن پاسخ دادند.

جواب:

تحریف دو قسم اساسی دارد: معنوی و لفظی.

در تحریف معنوی، تحریف كننده بدون كمترین دخل و تصرف در ساختار الفاظ وعبارتهای قرآن، آنها را براساس پیش‏فرضهای باطل خود و به منظور تقویت آنها تفسیرمی‏نماید و در حقیقت، نگرش خود را بر قرآن تحمیل كند؛ نه نگارش خویش را و معناییمخالف مراد جدّی خداوند به دست می‏دهد. از آنجا كه تحریف كننده، معنای آیه را ازبستر صحیح و شایسته آن خارج ساخته، آن را در مفهومی كناره تفسیر می‏كند، به كارشتحریف اطلاق شده است. تحریف معنوی را اصطلاحاً تفسیر به رأی گویند.

تحریف لفظی، دخل و تصرف در ساختار الفاظ و عبارتهای قرآن است كه دو گونه آن بیشتر مطرحاست:

1. تحریف لفظی به فزونی؛ یعنی آیه یا سوره‏ای را از پیش خودساخته، بر قرآن افزوده باشد و این فزونیها، بی‏آنكه قابل تشخیص باشد، در قرآنكنونی راه یافته باشد.

2. تحریف لفظی به كاستی؛ یعنی بخشی از كلمات، آیات یا سوره‏هایقرآن را بی آنكه قابل تشخیص باشد، از آن حذف كرده باشد؛

بنابراین تحریف سه قسم دارد: تحریف معنوی، تحریف لفظی به فزونیو تحریف لفظی به كاستی.

در وقوع تحریف معنوی (تفسیر به رأی قرآن) هیچ‏گونه تردیدینیست؛ شواهد آن بدین شرح است:

1. هشدار مكرّر پیامبر اكرم‏صلی الله علیه و آله و سلم درباره خطرتفسیر به رأی؛ من فسّر القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعده من النار»[1]؛ هر كس قرآن رابه رأی خود تفسیر كند، می‏بایست خود را برای آتش مهیّا سازد.

2. وجود شمار فراوانی مدعی تفسیر كه قرآن را براساس خواسته‏هاینفسانی خود تفسیر می‏كردند[2] كه گاه همچون قَتاده[3] از سوی ائمّه(علیهم‌السلام)ملامت شده‏اند.

3. اختلاف مسلمانان به هفتاد و سه فرقه كه بیشتر آنان بنیاد عقایدخود را برخاسته از آیات قرآن می‏دانند.

4. سفارش حضرت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) به عبدالله بن عباس كهبرای گفت‏وگو با خوارج به جای قرآن به سنّت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلماستناد كند؛ لاتخاصمهم بالقرآن؛ فإنّ القرآن حمّال ذو وجوه؛ تقول ویقولون ولكنحاجّهم بالسّنّة؛ فإنّهم لن یجدوا عنها محیصاً»[4]؛ با آنان با قرآن جدال مكن؛زیرا قرآن وجوهی را برمی‏تابد؛ تو می‏گویی و آنان در پاسخ چیزی دیگر می‏گویند[ونمی‏توانی نتیجه بگیری]، لكن با آنان با سنت احتجاج كن كه دیگر از سنت [در اثرشفاف و صریح بودن]گریزی نخواهند داشت.

تفسیر به رأی، به رغم مذموم بودن و زیانهایش، نمی‏تواند بهاعتبار و حجیت قرآن صدمه‏ای وارد كند؛ زیرا امری بیرون از هویّت قرآن به شمارمی‏آید و هماره اساطین نام‏آور و فن‏آور قرآن حكیم در پاسداشت معارف برین وَحْیانیآن آماده‏اند و مرزبانی كرده و می‏نمایند.

درباره عدم وقوع تحریف لفظی به فزونی، عالمان شیعه و سنّیاتفاق‏نظر دارند. به بیان روشن‏تر، مسلمانان و اندیشوران آنان همگی راهیافت هرگونهگفتار غیرقرآنی را در مصحف كنونی مردود می‏دانند؛ وانگهی هیچ شاهد تاریخی یا رواییبر وقوع این نوع تحریف در قرآن وجود ندارد.

تحقق تحریف لفظی به فزونی، تحدّی و اعجاز قرآن را در هممی‏شكند و درنتیجه، قرآن را كه اساسی‏ترین و سند منحصر حجیّت اسلام در دوران ماست،از اعتبار می‏اندازد؛ زیرا قرآن تنها معجزه زنده و جاوید اسلام است كه می‏تواندحقانیت و جاودانگی اسلام را حفظ كند و به رغم گذشتن قرنها از رحلت پیامبرصلی اللهعلیه و آله و سلم همچنان به عنوان سندِ متقن و اعتبار قطعی اسلام نقش‏آفرینینماید. چنین تأثیری، بر اعجاز قرآن متكی است و اعجاز قرآن نیز از تحدّی وهماوردطلبی آن مایه می‏گیرد؛ این‏گونه كه قرآن، جهانیان را به آوردن كتابی مانندهمه قرآن یا ده یا یك سوره شبیه آن، به هماوردی دعوت كرده است و چون آنان تاكنونپاسخی جز ناتوانی به این درخواست نداده‏اند و هماره نیز چنین خواهد بود، اعجازقرآن اثبات می‏شود.

[1] ـ تفسیر صافی، ج1، ص35؛ عوالی اللئالی، ج4، ص104.

[2] ـ علل الشرائع، ج1، ص90؛ وسائل الشیعه، ج27، ص47.

[3] ـ ر.ك: كافی، ج8، ص311.

[4] ـ بحارالأنوار، ج2، ص245؛ ج33، ص376؛ مستدرك سفینةالبحار، ج8،ص200.

ان

وصیتى كه پیغمبر (ص) بأمیر المؤمنین ع فرمود

33- معاویة بن عمار گوید: شنیدم از امام صادق علیه السّلام كه میفرمود: در وصیتى كه پیغمبر (ص) بعلى علیه السّلام فرمود این بود كه فرمود: من تو را در باره خویش بچند چیز سفارش كنم كه آنها را از من یادداشت كن، و دنبال این سخن نیز فرمود: خدایا (در حفظ آن) یاریش كن:

اول- راستگوئى، مبادا هرگز دروغى از دهانت بیرون آید دوم- ورع و پارسائى، مبادا بر خیانتى دلیر گردى (و خیانتى از تو سر زند).

سوم- ترس از خداى عز و جل بدانسان كه گویا او را ببینى.

چهارم- بسیار از ترس خدا گریستن كه بهر اشگ ریختنى هزار خانه در بهشت برایت ساخته شود.

پنجم- نثار كردن مال و جان خود را براى دین و مذهبت.

ششم- پیروى از سنت و روش من در نماز و روزه و صدقه، اما نماز پنجاه ركعت (شاید دو

الروضة من الكافی / ترجمه رسولى محلاتى، ج‏1، ص: 113



 

·      ۱۔ کشف الارتیاب فی عدم تحریف کتاب ربالارباب تعریف معرب تهرانی (م ۱۳۱۳ق

·       ۲۔حفظ الکتاب الشریف عن شبهة القول بالتحریف تألیف سیدمحمد حسین شهرستانی(م ۱۳۱۵ق

·       ۳۔تنزیه التنزیل تألیف علیرضا حکیم خسروانی تاریخ چاپ ۱۳۷۱ق

·       ۴۔الحجة علی فصل الخطاب فی ابطال القول بتحریف الکتاب تألیف عبدالرحمن محمدی هیدجیتاریخ چاپ ۱۳۷۲ق

·       ۵۔البرهان علی عدم تحریف القرآن (برهان روشن) تألیف میرزامهدی بروجردیتاریخ چاپ ۱۳۷۴ق

·       ۶۔آلاء الرحیم فی الرد علی تحریف القرآن تألیف میرزا عبدالرحیم مدرس خیابانی تاریخچاپ ۱۳۸۱ق

·       ۷۔ صیانة القرآن  من التحریف  تألیف محمد هادی معرفت تاریخ چاپ ۱۴۱۶ق

·       ۸۔القرآن الکریم فی روایات المدرستین تألیف سید مرتضی عسکری تاریخ چاپ ۱۴۲۰ق

·       ۹۔اکذوبة تحریف القرآن بین الشیعة و السنة تألیف رسولجعفریانتاریخ چاپ ۱۴۱۶ق

·       ۱۰۔ آلاء الرحمن فی تفسیرالقرآنتألیف شیخ جواد بلاغی

·       ۱۱۔ البیان فی تفسیر القرآن تألیف سید ابوالقاسم خویی

·       ۱۲۔افسانه تحریف قرآن تألیف رسول جعفریان

·       ۱۳۔افسانه تحریف تألیف مهدوی فخر کرمانی

·       ۱۴۔التحقیق فی نفی التحریف تألیف سید علی حسینی میلانی

·       ۱۵۔حقائق هامة حول القرآن الکریم تألیف سید جعفر مرتضی عاملی

·       ۱۶۔  سلامة القرآن من التحریف تألیف محمدی.


 فیض کاشانی و تحریف ناپذیری قرآن کریم

پس از اینکه فیض، از ذکر روایات مذکور از منابع نامبرده فراغتمی یابد، رأی نهایی خود را چنین بیان می کند که اگر ما چنین روایاتی و دلالاتی راپذیرا باشیم، اعتماد و اطمینانی به قرآن کریم باقی نمی ماند. زیرا بر این اساس درهر یک از آیات کتاب الهی احتمال تحریف و تغییر وجود خواهد داشت و این احتمال خواهدبود که هر آیه یا کلمه ای در آن خلاف چیزی باشد که خداوند متعال آن را نازل کردهاست. پس قرآن حجیت خود را از دست خواهد داد و بی فایده خواهد شد و امر به پیروی ازآن نیز برای مسلمانان سودی در بر نخواهد داشت، در حالی که خداوند آن را کتابی عزیزدانسته: وَ اِنَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ لا یَاتیهِ الباطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ وَلا مِن خَلفِهِ تَنزیلٌ مِن حَکیمٍ حَمید » (32) که در آن هیچ باطلی واقع نمی شود.او همچنین، بر اساس آیه ی شریفه ی اِنَّا نَحنُ نَزَّلنا الذِّکرَ وَ اِنَّالَهُ لَحافِظُونَ » (33) قول محافظت از آن را داده است. تحریف، ورود باطل در قرآنکریم است و این با نص صریح قرآن کریم در منافات است. همچنین با توجه به حفظ وحراست الهی، چگونه ممکن است که در قرآن کریم تحریف و تغییری واقع شود؟ همچنین، ازپیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه ی معصومین (علیهم السّلام) احادیثی صحیح نقل شده است که بر اساس آن امر بهعرضه ی روایات به قرآن کریم شده است. در صورتی که قرآن تحریف شده باشد، چه فایدهای بر عرضه ی روایات بر آن مترتب است. با توجه به این ادله باید گفت با توجه بهاین که قول به وقوع تحریف و تغییر مخالف حفظ الهی و عدم ورود باطل در آن است وموجب تکذیب آن می گردد، این قول باطل است و رد آن واجب می باشد و حکم به فساد وتأویل آن لازم است. عین عبارت فیض چنانکه در تفسیر الصافی آورده است چنین است: أقول: و یرد علی هذا کله إشکال و هو أنه علی هذا التقدیر لم یبق لنا اعتماد علیشیء من القرآن إذ علی هذا یحتمل کل آیة منه أن ی محرفاً و مغیراً و ی علیخلاف ما أنزل الله فلم یبق لنا فی القرآن حجة اصلاً فتنتفی فائدته و فائدة الامرباتباعه و الوصیة بالتمسک به الی غیر ذلک، و ایضاً قال الله عز و جل: وَ اِنَّهُلَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَاتیِهِ الباطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ وَ لا مِن خَلفِهِ » وقال: اِنَّا نَحنُ نَزَّلنا الذِّکرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ » فکیف یتطرقالیه التحریف و التغییر، و ایضاً قد استفاض عن النبی (صلی الله علیه و آله وسلم) و الائمة (علیهم السّلام) حدیث عرضالخبر المروی علی کتاب الله لیعلم صحته بموافقته له و فساده بمخالفته فإذا کانالقرآن الذی بأیدینا محرفاً فما فائدة العرض مع أن خبر التحریف مخالف لکتاب اللهمکذب له فیجب رده و الحکم بفساده أو تاویله. »

تفسیرالصافی، ج1، ص 51.


 

آیہ ولایت پر ھماریگفتگو ہو رھی ہے اور شیعہ اور بعض اہل سنت کا ادعا ہے کہ مفسرین کا اجماع ہے یہآیہ علی علیہ السلام کی شان میں نازل ہویی۔ وہ آپکے سامنے ذکر کیے جا چکے ہیں شیعہکا کہنا ہے کہ تواتر ہے یہ روایت علی علیہ السلام کے شان میں نازل ہویی۔۔ اوراجماع مفسرین شیعہ اور سنی دونوں قبول کرتے ہیں البتہ بعض سنی اور تمام شیعہ

اگر تفاسیر کی دوقسمیں کی جایں تو الف: تفاسیر روایی ان میں زیادہ تر روایتیں بھی شان نزول علیعلیہ السلام کو بیان کیا ہے۔

ب: تفاسیر استدلالی ،ان تفاسیر میں شان نزول اگر علی علیہ السلام کو مانے تو اشکال وارد کیے جاتے ہیں۔

پہلا اشکال تھا کہادعا جھوٹا ہے کہ اجماع ہے اور روایت صحیح السند موجود نہیں اسکا جواب دیا جا چکاہے

دوسرا اشکال:حضرت علیعلیہ السلام کے بارے میں ملتا ہے کہ آپ اس قدر نمازمیں خدا کی طرف متوجہ ہوتے تھے کہآپکے پیر سے تیر نکال لیا اور اپکو پتا تک نہ چلا پھر علی علیہ السلام نے سایل کیآواز کیسے سنی اور متوجہ ہوے؟ یا کہتے ہین کہ نماز میں کویی اضافی کام نماز کو باطل کرتاہے؟یا یہ کہ فعل کثیر پے اور نماز کو باطل کرتا ہے۔

جواب: اولا نمازعبادت ہے اور علی علیہ السلام نے عبادت میں عبادت کا کام کیا ۔

ثانیا: مگر امامجماعت کی آواز تمام مامومین سنتے ہیں اور اس کے اعتبار سے اقتدا کرتے ہیں تو انکینماز کا کیا حکم ہے۔؟؟

ثالثا:جیسا کہ ملتاہے کہ سایل نے خود اپنی بات میں خدا کا نام لیا اَللّهُمَّ اشهد اور خدا تو شاھدرہنا۔

تو یہ نام خدا تھا کہجسکی وجہ سےعلی کی توجہ جلب ہویی۔

رابعا:بفرض محال مانلیا جاے کہ علی ع کا یہ کام فعل کثیر تھا تو اس صورت میں ہمیں اہل سنت کی کتابوں میں ملتاہے کہ جب نبی گرامی اسلام نماز پڑھتے تھے تو زینب سے انکے بیٹے کو آغوش میں لے لیتے تھے جب کھڑے ہوتے تھے اسکو آغوش میں لیتے تھے اور سجدہ میں جاتے تھے تو زمینپر بٹھا دیتے تھے۔صحیح مسلم،ج۱ ص۷۳،

 اگر نبی کا یہ کام فعل کثیر نہیں ہے تو علی کا یہکام کیسے فعل کثیر ہو سکتا ہے۔

 اور دوسری روایتیں حسن و حسین آکر نبی کے اوپربیٹھ جاتے تھے۔۔و

خامسا: بعض علماء اہلسنت کے نذدیک فعل کثیر نہیں

 ( زمخشرى در تفسیرالكشّاف، جلد 1، صفحه 649

اشکال ۳۔ اگر ولایتعلی علیہ السلام واجب الاطاعۃ ہے تو اسکا لاذمہ یہ ہے کہ علی کی ولایت زمان رسول میں بھیواجب ہو جب کہ ایسا کہنا بلکل غلط ہے اور باطل؟

جواب:اسکا جواب بھیواضح ہے کیونکہ وصی جانشین زمانہ حیات میں بالقوہ ہے نہ بالفعل بالفعل نبی کے بعدمتحقق ہوگی

ثانیا: یہ طریقہ عرفیاور عقلایی بھی ہے جب انسان عادی اپنا وصیت نامہ لکھتا ہے اور کسی کو اپنا وارثمعین کرتا ہے تو اسکا مطلب یہ نہی کہ وارث زندگی میں سب کا مالک ہوگیا۔

واللہ اعلم

سید شان حیدر


حموینی در كتاب فرائد السمطین ، ج2 ، ص132 و قندوزیحنفی در كتاب ینابیع المودة ، ج3 ، ص282 نقل می‌كنند كه :

روزی شخصی یهودی نزد نبی مكرم صلی الله علیه و آله كه درمسجد بودند آمد و عرضه داشت :

أخبرنی عن وصیّك مَن هُوَ؟ فما مِن نبیٍّ إلا و له وصیٌّ ، و إنّ نبیّنا موسی بن عمران أوصی الی یوشع بننون فقال رسول الله: إن وصیی علی بن أبی طالب ، وبعده سبطای الحسن والحسین ، تتلوه تسعة أئمة منصلب الحسین . قال : یا محمد فسمهم لی ؟ قال : إذا مضى الحسین فابنه علی ، فإذا مضى علی فابنه محمد ، فإذا مضى محمد فابنه جعفر ، فإذا مضى جعفر فابنه موسى ، فإذا مضى موسى فابنه علی ، فإذا مضى علی فابنه محمد ، فإذا مضى محمد فابنه علی ، فإذا مضى علی فابنه الحسن ، فإذا مضى الحسن فابنه الحجة محمدالمهدی ، فهؤلاء إثنا عشر .

 

5- ابن حجر عسقلانی نقل می کند پیامبر اكرم (صلی الله علیهو آله و سلم) فرمود:

منأحب أن یحیی حیاتی و یموت میتتی و یدخل الجنة، فلیتول علیاًو ذریته من بعده


 

وهابیون و گاها اهل سنت به شیعه اشکال می گیرند که : شیعیانقائل به تحریف قرآن اند !

این درحالی است که بزرگان شیعه مانندشیخ مفید،سیدمرتضی،آیت الله خوئی،امام (ره)و دیگران فرموده اند: اعتقاد بهتحریف قرآن، یک اعتقاد خرافی و حماقت است.و چنین کسی عقل و فکر ندارد.

اما جالب استبدانید که بزرگان اهل سنت (عمر بن خطاب و عایشه و .) خود مطالبی در باب تحریفقرآن نقل کرده اند.

بد نیست ازآنها اطلاع داشته باشیم تا هر وقت به شیعه این اتهام ها زده شد ، پاسخ شان رابدهیم.

 

 

1- اعتقاد عایشه و اهل سنت به خوردن آیات قرآن توسط بزغاله عایشه از اولین کسانی بود که اعتقاد به تحریف قرآنداشت.

عنْ عَائِشَةَقَالَتْلَقَدْ نَزَلَتْ آیَةُ الرَّجْمِ وَرَضَاعَةُ الْکَبِیرِ عَشْرًا وَلَقَدْکَانَ فِی صَحِیفَةٍ تَحْتَ سَرِیرِی فَلَمَّا مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّىاللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَتَشَاغَلْنَا بِمَوْتِهِ دَخَلَ دَاجِنٌ فَأَکَلَهَا.

عایشه می گوید:آیه سنگسار و آیه شیردادن به بزرگسال زیر تخت من بود ولی زمانی که رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم وفات یافت و ما مشغول شدیم ، بزغاله ای آمد و آن را خورد!! 

سنن ابن ماجهج6ص72

==================

خداوند در قرآنمی گوید: إنّا نحنُ نَزّلنا الذِّكرَ و انّا له لَحافِظون»(حجر / 9) (ما خودمان اینقرآن را نازل کردیم و خودمان نگهبانش هستیم.)

یعنی از نظراهل سنت قدرت بز از قدرت خداوند بیشتر است!

چون خداوندنتوانسته از قرآنش در برابر یک بز محافظت کند!

==================

بعضی از اهلسنت در مورد رضاع كبیر» نیز چنین توجیه كردند كه این آیه نسخ شده است! این افرادباید به این نکات توجه کنند :

# به تعبیر عایشه آیه رضاع کبیر» تا زمان رحلت پیامبر (ص) زیررختخواب او وجود داشت. آیا بعد از رحلت پیامبر (ص) ، جبرئیل نازل شد و آیه را نسخكرد؟!

# خود عایشه می گه این آیات رو بز خورد ، نمی گه نسخ شده اند!اگه این آیه نسخ شده چرا عایشه نمی گه این آیه نسخ شده است؟

# اگه نسخ شده چرا خود عایشه تا آخر عمرش بر این اساس فتوا میداد که دختران به مردان نامحرم شیر بدهند تا به آنها محرم شوند؟

# اگه نسخ شده اند چرا همین امروز در عربستان ، مفتی های وهابیبه تبعیت از عایشه ، درباره جواز رضاع کبیره فتوا می دهند؟

# تازه آیاتی همکه نسخ شده در قرآن موجود هستن. چطور این آیه نسخ شده و در قرآن وجود نداره؟




باب خانه‏هائى كه در آنها قرآن خوانده شود

1-

پیغمبر (ص) فرمود: خانه‏هاى خود را بتلاوت قرآن روشن كنید و آنها را گورستان نكنید چنانچه یهود و نصارى كردند، در كلیساها و عبادتگاههاى خود نماز كنند، ولى خانه‏هاى خویش را معطل گذارده‏اند (و در آنها عبادتى انجام ندهند) زیرا كه هر گاه در خانه بسیار تلاوت قرآن شد خیر و بركتش زیاد شود، و اهل آن بوسعت رسند، و آن خانه براى اهل آسمان درخشندگى دارد چنانچه ستارگان آسمان براى اهل زمین میدرخشند.

2-

حضرت صادق علیه السّلام فرمود: خانه‏اى كه در او شخص مسلمانى قرآن میخواند اهل آسمان آن خانه را بنگرند چنانچه اهل دنیا ستاره درخشان را در آسمان بنگرند.

3-

و نیز فرمود علیه السّلام: كه امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: خانه‏اى كه در آن قرآن خوانده شود و ذكر خداى عز و جل (و یاد او) در آن بشود، بركتش بسیار گردد، و فرشتگان در آن بیایند و شیاطین از آن دور شوند، و براى اهل آسمان مى‏درخشد چنانچه ستارگان براى اهل زمین مى‏درخشند، و خانه‏اى كه در آن‏

قرآن خوانده نشود و ذكر خداى عز و جل در آن نشود بركتش كم شود، و فرشتگان از آن دور شوند و شیاطین در آن حاضر گردند.

أصول الكافی / ترجمه مصطفوى، ج‏4، ص: 414

مذاكرات شبانه عده‏اى از صحابه در جریان سقیفه‏

چون شب شد به مسجد رفتم. وقتى در آنجا قرار گرفتم بیاد آوردم كه من زمزمه قرآن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را مى‏شنیدم. از جا برخاستم و به طرف فضاى بنى بیاضه» بیرون آمدم و در آنجا چند نفر را دیدم كه آهسته با یك دیگر صحبت مى‏كردند. وقتى به آنان نزدیك شدم ساكت شدند و من هم برگشتم. آنان مرا شناختند ولى من ایشان را نشناختم. لذا مرا صدا زدند و من نزد آنان آمدم و دیدم آنان مقداد و ابو ذر و سلمان و عمار بن یاسر و عبادة بن صامت و حذیفة بن یمان و زبیر بن عوام هستند، و حذیفه مى‏گوید: بخدا قسم آنچه به شما خبر دادم انجام خواهند داد، بخدا قسم دروغ نمى‏گویم و به من دروغ گفته نشده است».

تا آنجا كه قومى مى‏خواستند مسأله را بصورت شورا بین مهاجرین و انصار برگردانند. حذیفه گفت: نزد ابىّ بن كعب برویم كه آنچه من مى‏دانم او هم مى‏داند.

نزد ابىّ بن كعب آمدیم و در خانه او را زدیم. او آمد تا پشت در رسید و گفت: شما كیستید؟ مقداد با او صحبت كرد. پرسید: براى چه آمده‏اید؟ گفت: در خانه‏ات را باز كن، مسأله‏اى كه براى آن آمده‏ایم بزرگتر از آن است كه از پشت در گفتگو شود. گفت: من در

أسرار آل محمد علیهم السلام / ترجمه كتاب سلیم، ص: 213

خانه‏ام را باز نمى‏كنم و مى‏دانم براى چه آمده‏اید، و در را باز نخواهم كرد. گویا براى سؤال در باره عقد خلافت آمده‏اید؟ گفتیم: آرى. پرسید: آیا حذیفه در میان شما است؟

گفتیم: آرى. گفت: سخن درست همان است كه حذیفه مى‏گوید. و امّا من درب را باز نخواهم كرد تا امور آن طور كه مى‏خواهد صورت گیرد. و آنچه بعد از این مى‏شود بدتر از این خواهد بود، و شكایت را به درگاه خداوند مى‏برم.

براء مى‏گوید: آنان برگشتند و ابىّ بن كعب داخل خانه‏اش شد.


تمثیل مومن و کافر به زنده و مرده:
وجه شبه در اینجا زنده و مرده بودن مؤمن و کافر است که اگر مؤمن در تاریکی نور را ببیند راه را پیدا
می کند و کافر نمی تواند راه خود را پیدا کند
أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا کَذَلِکَ
» زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ 1
آنکه مرداری بود پس زنده اش کردیم و قرار دادیم برای او روشنائی که راه رود بدان در مردم همانند
». انست که در تاریکیها نیست برون آینده از آنها بدینسان آراسته شد برای کافر آنچه بودند میکردند
گوید: درباره کسى که آیه براى او نازل شده، اختلاف است. ابن عباس و حسن بصرى و » شیخ طوسی
غیر آن دو از مفسرین گویند: درباره تمام مؤمنین و کفار نازل شده است.
عکرمۀ گوید: درباره عمار یاسر و ابوجهل نازل گردیده، چنان که امام محمدباقر علیهالسلام نیز فرموده اند.
ضحاک گوید: درباره عمر بن الخطاب آمده است، 2 زجاج گوید: درباره پیامبر و ابوجهل نازل شده است.
ولى قول اول عمومیت دارد زیرا جمیع آنچه که گفته شده است در آن داخل مى باشد 3 . 4



1 . انعام : 122
2 . چنان که طبرى صاحب جامع البیان از ضحاک و ابوالشیخ از ابن عباس این موضوع را روایت کرده و افزوده اند که درباره عمر بن
الخطاب و ابوجهل نازل گردیده است.
3 . صاحب مجمع البیان بنا به نقل از ابن عباس چنین افزوده و گوید: درباره حمزة بن عبدالمطلب و ابوجهل بن هشام نازل شده بدین
توضیح که ابوجهل رسول خدا صلی الله علیه و آله را آزار رسانیده بود، خبر به حمزه دادند در صورتى که هنوز مسلمان نشده بود با
حالت غضب کمانى را که در دست داشت سخت بر سر ابوجهل کوبید و سپس به رسول خدا صلی الله علیه و آله ایمان آورد.
4 . . محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه، ص

تشبیه خلقت انسان به آب پست:
در قرآن منی انسان را به آب پست تشبیه نموده است در این جا وجه شبه پست بودن خلقت انسان است
چرا که از یک آب پس و بی ارزش آفریده شده است.
» ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَۀٍ مِ نْ ماءٍ مَهی نٍ
سپس نسل او را از عصاره اى از آب ناچیز و بى قدر آفرید. 1
را ضعیف، حقیر و قلیل معنا کرده اند. » مهین از ماده » مهین ، در علم لغت 2
در باره ناچیز دانستن این آب، می توان به جهاتی اشاره نمود:
 منی، تا موقعی که منی است، کسی برای آن ارزش قائل نشده و برای آن پولی نمی دهد. ارزش او بعد
از رشد و حیات و دارای علم و عمل شدن است. 3
 کلمه "مهین" که به معنى ضعیف و حقیر و ناچیز است اشاره به وضع ظاهرى آن مى باشد، و گر نه از
اسرار آمیزترین موجودات است. 4
 همه جهات حقارت و پستی در آن وجود دارد: زیرا حجمی کم و ناچیز دارد و بوی بد و ناخوشایند می
دهد و برای انسان ها هم بی ارزش است 5 .
 "ماء مهین" به معناى آبى خوار و پست است، که خودش نمى تواند خود را نگه دارد. 6
 از نظر علمی نیز می گویند منی اگر در جایگاه مناسب قرار نگیرد، به سرعت و ظرف چند دقیقه، ویژگی
و قابلیت تبدیل شدن به موجود زنده را از دست می دهد. این نیز می تواند اشاره به ضعف و ناچیز بودن
باشد.
1 . سجده: 5
2 . خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 4، ص 61 ؛ و قریشی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج 6، ص 312
3 . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 512
4 . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 13 ، ص 126
5 . مدرسی، محمد تقی، من هدى القرآن، ج 13 ، ص 222
6 . طباطبایی، علامه، ترجمه المیزان، ج 21 ، ص 246

تشبیه خلقت انسان به زالو:
در قرآن با اشاره به خلقت انسان و مراحل کمال آمده است:
» خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ 1
.» آن خدایی که آدمی را از خون بسته )که تحول نطفه است( بیافرید
می باشد، برای روشن شدن بحث ابتدا به » علقه از منظر قرآن مرحله دوم رشد و تکامل جنین مرحله
بررسی مفهوم لغوی آن می پردازیم
در لغت واژه علقه به معنای خون بسیار غلیط و سرخ رنگ یا خون ه شده آمده است 2 و بعد برای
اشاره به زالو از آن استفاده شده و سپس به صورت عمومی به هر چیز آویزان شده و آویخته شده و یا
چسبیده شده، علقه گفته شده است 3
لذا معانی مختلفی برای علقه ذکر گردیده است:
چیز چسبناک؛ دل بستن؛ پاره ه خون؛ در آویختن ، آویزگاه یا زالویی که خون می مکد و در آب زندگی
می کند.
در ترجمه های انگلیسی و فارسی قرآن دو کلمه علقه و علق همسان ترجمه شده اند و در برخی از ترجمه
ها به زبان فارسی نیز معادلهای برای علق ذکر کرده اند که عبارت می باشد از:
ترجمه آقای فولادوند: آویزک که همان اسپرماتوزوئید است
ترجمه آیت الله مکارم شیرازی: خون بسته
1 . علق، 2
2 . راغب اصفهانی، مفردات فی غریب القرآن، ص 343
3 . آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی فارسی بر اساس فرهنگ عربی انگلیسی هانس ور، ص

کمبود اکسیژن در ارتفاعات
اکسیژن 21 درصد هوای موجود در سطح زمین را تشکیل می دهد و در ارتفاع 63 مایلی هوا خالی از
اکسیژن خواهد بود. انسان در ارتفاع 4 هزار متری به تنگی نفس، سر درد و تهوع دچار می شود و در
ارتفاع 6 هزار متری و بالاتر به واسطه نرسیدن مقدار لازم اکسیژن به سلول های مغز از هوش می روند 3 و
سپس می میرند.
علت آن این است که در ارتفاعات با کاهش جو مواجه می شویم اولین کسی که فشار جو را کشف کرد
دانشمندی به نام "تورشیمی" بود وی میزان این فشار را معادل فشار عمود هوای دور کرده زمین بر یک
سانتی متر مربع از آن تخمین زد که معادل فشار عمودی از جیوه به طول 36 سانتی متر است هر چه از
سطح زمین بالاتر برویم از میزان این فشار کاسته می شود و این امر باعث ایجاد اختلال در رسیدن هوا از
طریق ریه ها به خون می گردد. و از طرفی کاهش فشار خون باعث انبساط گارهای موجود در معده و
امعاء شده و به همین علت دیافراگم به طرف بالا می رود و این امر موجب ایجاد نارسایی در کار انبساط
ریه ها و تنفس می گردد 4 .
1 .156 - . ر.ک: دانستنی های پزشکی، یزدی، مرتضی، ص 159
2 . همان، سرعت عطسه و سرخه انسان در مجاری تنفسی 121 متر در ثانیه است.
3 . . یزدی، مرتضی ، دانستنی های پزشکی، ص 365
4.19 - . ر.ک: طب درقرآن، دکتر دیاب و قرقوز، ص

تشبیه لطیف
خداوند تشبیه لطیفی در آیه به کار گرفته است. با توجه به ارکان چهارگانه تشبیه - مشبهه، مشبه به، وجه
شبه، ادات تشبیه-، در این آیه مشبهه "و یجعل صدره ضیقاً حرجاً؛ سینه اش را به خاطر اعمال خلاف تنگ
میکند" است و "کانما یصعد فی السماء؛ کسی که به طرف آسمان می رود" مشبه به و وجه تشبیه در
است. » کانما آیه تنگی سینه است، و ادات تشبیه در آیه
سوالی که در این جا مطرح است این است، چرا خداوند تنگی سینه را به کسی که به طرف آسمان می
رود تشبیه کرده است؟ مگر آسمان دارای چه ویژگی هایی است که منجر به تنگی سینه و نفس می شود.
برای پاسخ به آن و فهم بهتر از آن تشبیه، به اکسیژن و عدم وجود آن در آسمان و ارتفاعات می پردازیم.
اکسیژن و نیاز بدن
بافت های زنده بدن برای ادامه حیات خود به یک منبع انرژی نیاز دارند و آن منبع انرژی محصول سوختن
قند و نشاسته )چربی یا پروتئین( یعنی آمیخته شدن آنها با اکسیژن است. 1
سوختن چربی در آتش و در بدن دقیقاً همان مقدار گرما تولید می کند هر فرد عادی در حال استراحت
کامل به حدود 112 کالری در دقیقه نیازمند است و برای تولید این میزان گرما باید 251 سی سی اکسیژن
3 لیتر هوا را در دقیقه با عمل دم به درون می برد این / به کار ببرد. انسان در حال استراحت حدود 35
مقدار هوا حاوی 351 سی سی اکسیژن است که یک سوم آن برای تولید کالری به کار می رود در حین
تنفس عمیق و سریع به حدود 15 برابر بیشتر هوا نیاز داریم.
فرآورده های نهایی اکسیده شدن مواد در بدن انسان عبارتند از: انرژی، آب، دی اکسید کربن، گردش خون
اکسیژن را به بافت ها می رساند و در آن جا به دی اکسید کربن تبدیل شده و در گردش خون وارد شش
ها می شود و با بازدم دفع می گردد. 2
1 . . انسان در هر شبانه روز 11 متر مکعب یا 14 کیلوگرم هوا لازم دارد؛ مکارم شیرازی، در جستجوی خدا، ص 53
2 . . ر.ک: دانش نامه پزشکی، پیتر وینگیت، ترجمه از معزی متین، ص 55

عدم اکسیژن در آسمان و تنگی نفس
یکی از مسائل علمی که در قرآن در قالب تشبیه بیان شده، عدم وجود اکسیژن در آسمان است. خداوند
متعال در قرآن کریم می فرماید:
فَمَن یُرِدِ اللَّهُ أَن یَهدِیَهُ یَشرَح صَدرَهُ لِلإِسلامِ وَمَن یُرِد أَن یُضِلَّهُ یَجعَل صَدرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّما یَصَّ عَّدُ فِی
»؛ السَّماءِ 1
و هر کس را که خدا بخواهد راهنماییش کند، سینهاش را براى )پذیرش( اسلام مىگشاید و هر کس را
که بخواهد )بخاطر اعمالش( در گمراهىاش وا نهد، سینهاش را تنگِ تنگ مىکند، گویا مىخواهد در
.» آسمان بالا برود این گونه خدا پلیدى را بر کسانى که ایمان نمىآورند قرار مىدهد
واژه ی "صدر" در لغت به معنی "سینه" و "شرح" به معنی "گشاده ساختن" و حرج به معنی "تنگی فوق
العاده" و محدودیت شدید است.
آیه فوق در بیان هدایت و گمراهی مردم است. منظور از گمراهی و هدایت الهی این است که، فراهم
ساختن یا از میان بردن مقدمات هدایت در مورد کسانی است که آمادگی و عدم آمادگی خود ار برای
پذیرش حق با اعمال و کردار خویش اثبات کرده اند آنانی که پویندگان راه حقند خداوند چراغ های
روشنی فرا راه آن ها قرار می دهد و روح و فکر آن ها را وسعت و گستش می دهد اما آن هایی که بی
اعتنایی خود ار نسبت به این حقایق ثابت کرده اند از این امدادهای الهی محرومند: افراد لجوج و بی ایمان
که وسعت فکرشان کوتاه و روحشان فوق العاده کوچک و ناتوان است بنابراین آیه در بیان این نیست که
انسان ها در هدایت وضلالت مجبورند بکله هدایت و ضلالت در اختیار و انتخاب بشر قرار دارد. 2
1 . انعام: 125
2 434 و علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ذیل آیه 125 انعام. - . ر.ک: تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج 5

 

·       ۱۔ کشف الارتیاب فی عدم تحریف کتاب رب الارباب تعریف معرب تهرانی (م ۱۳۱۳ق

·       ۲۔ حفظ الکتاب الشریف عن شبهة القول بالتحریف تألیف سید محمد حسین شهرستانی (م ۱۳۱۵ق

·       ۳۔ تنزیه التنزیل تألیف علیرضا حکیم خسروانی تاریخ چاپ ۱۳۷۱ق

·       ۴۔ الحجة علی فصل الخطاب فی ابطال القول بتحریف الکتاب تألیف عبدالرحمن محمدی هیدجی تاریخ چاپ ۱۳۷۲ق

·       ۵۔ البرهان علی عدم تحریف القرآن (برهان روشن) تألیف میرزا مهدی بروجردی تاریخ چاپ ۱۳۷۴ق

·       ۶۔ آلاء الرحیم فی الرد علی تحریف القرآن تألیف میرزا عبدالرحیم مدرس خیابانی تاریخ چاپ ۱۳۸۱ق

·       ۷۔ صیانة القرآن  من التحریف  تألیف محمد هادی معرفت تاریخ چاپ ۱۴۱۶ق

·       ۸۔ القرآن الکریم فی روایات المدرستین تألیف سید مرتضی عسکری تاریخ چاپ ۱۴۲۰ق

·       ۹۔ اکذوبة تحریف القرآن بین الشیعة و السنة تألیف رسول جعفریان تاریخ چاپ ۱۴۱۶ق

·       ۱۰۔ آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن تألیف شیخ جواد بلاغی

·       ۱۱۔ البیان فی تفسیر القرآن تألیف سید ابوالقاسم خویی

·       ۱۲۔ افسانه تحریف قرآن تألیف رسول جعفریان

·       ۱۳۔ افسانه تحریف تألیف مهدوی فخر کرمانی

·       ۱۴۔ التحقیق فی نفی التحریف تألیف سید علی حسینی میلانی

·       ۱۵۔ حقائق هامة حول القرآن الکریم تألیف سید جعفر مرتضی عاملی

·       ۱۶۔  سلامة القرآن من التحریف تألیف محمدی.


۔ او در زمان عثمان مسلامن شدہ و بر علیہ او تشکیلات گستردہ در ھمہ ی شھرھا ایجاد کردہ و مردم را تشویق کردہ است۔

۷۔ او عامل کشتہ شدہ عثمان و عامل ایجاد جنگ جمل بودہ است و الا علی ع با طلحہ و زبیر و عایشہ ھیچ مخالفتی نداشتہ است۔

۸۔ بسیاری از بزرگان صحابہ مانند ابوذر، عمار، سلیمان صرد خزائی، محمد ابن ابی بکر، محمد ابن ابی حذیفہ، خزیمہ بن ثابت، عدی بن خاتم الطائی مالک اشتر و دیگران تحت تاثیر او بودند و این یھودی ھر چہ می گفت آنھا اجراء می کردند۔

۹۔ عثمان با اینکہ با مخافان خود بسختی بر خورد می کرد ولی عبداللہ بن سبا در زمان او آزاد می گشت۔

۱۰۔ علی ع با اینکہ غالیان را آتش زدہ است ولی او را بہ مداین برای ترویج غلو تبعید کردہ است۔

ایرادات:

۱۔ تا قرن چھارم ھجری از عبداللہ ابن سبا در تاریخ مخصوصا عامہ ھیچ و اثری و خبری وجود ندارد۔ اولین بار کسی کہ بہ تفسیر و جزئیات فراوان و داستان ابن سبا را آوردہ است، ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم طبری متوفی ۳۱۰ھ در اوایل قرن چھارم ھ در تاریخ الامم و الملوک نقل کردہ است۔

۲۔ قبل از طبری در ھیچ یک از  کتب حدیثی و تاریخی عامہ خبری از ابنسبا وجود ندارد، کتابھایی قبلی عامہ مانند طبقات ابن سعد، انساب اشراف بلا زری، فتوح ابن اعثم کوفی، مروج الذھب مسعودی، تاریخ یعقوبی و سایر کتب حدیثی کہ معاشر با طبری مانند بخاری، مسلم، مسند احمد و دیگران خبری از ابن سبا وجود ندارد۔

۳۔ تمام کتابھائی کہ بعد از طبری نوشتہ است ھمہ ی آنھا جریان ابن سبا از طبری نقل کردہ اند مانند تاریخ اب اثیر، تاریخ مدینۃ الدمشق ابن عساکر، تاریخ الاسلام ذھبی، البدایۃ و الھدایۃ ابن کثیر و دیگران تا امروز مرجع ھمہ ی این نقل ھا طبری است۔

۴۔ تاریخ طبری مانند کتاب ھای حدیثی بر اساس نقل اسناد و رجال است او تاریخ خود را مانند کتاب ھای حدیثی با سند و رجال نقل می کند۔ طبری جریان ابن سبا را در ضمن ۷۰۰ حدیث در وقایع مھم اسلامی از ۱۲ ھجری داستان ابن سبا را با این سند کردہ است، حدیثنی سری ابن یحیٰی عن شعیب عن سیف ابن عمر و او نیز با اسناد خود تا اصل ماجرا را نقل نماید، سری، ابن یحیٰی در نگاہ رجالیون عامہ ضعیف است و شعیب مجھول است و سیف ابن عمر بہ اعتراف ھمہ رجالیون عامہ و محدثان عامہ مانند ابن حجر، ذھبی، حاکم نیشابوری، ابن ابی حاکم، یحیٰی ابن معینی، نسائی، ابو داود، دار قطنی، سیوطی، سیف بن عمر زندیق کافر، مانوی، کذاب است۔ و ھیچ اعتمادی بہ آراء او حدیث او وجود ندارد۔ متاسفانہ طبری ۷۰۰ حدیث در مھم ترین جریانات تاریخ اسلام را از زبان این کذاب کافر بی دین نقل می کند۔

۵۔ داستان ابن سبا از نظر محتوای قابل پذیرش نیست چون اصول مانند اعتقاد بہ وصایت و خلافت و رجعت از اصول قرآن و حدیث است، کتابھای عامہ پر از نقل وصایت و خلافت علی ع است کہ علامہ نجم الدین عسکری در کتاب علی والوصیہ، ھمہ ی احادیث عامہ را در وصایت علی آوردہ است، اگر اصل اعتقاد بہ وصایت را اولین بار ابن سبا نقل کردہ است،پس ھمہ ی کتاب ھای عامہ کہ وصایت و خلافت و ولایت علی ع را نقل کرہدند تحت تاثیر این یھودی کذاب واقعہ شدہ اند و در این صورت کتاب ھای آنیا دارای ارزش نخواھد بود و از طرف دیگر وصایت یک امر قرآنی است کہ وارث ابراھیم ع و وصی او اسمائیل ع و اسحاق و یعقوب و یوسف و اسباط اسحاق و اسمائیل ات و سیمان وصی داود و یحیی وص ذکریا و ھارون وصی موسی و مورد دیگر بیان شدہ است، آیا عامہ اعمیاء می تواند بگوید آیات وصایت قرآن تحت تاثیر ابن سبا کافر بودہ است و ھمچنین اصل رجعت کہ بازگشت مرگان بہ دنیا قبل از قیامت است یک امر قرآنی است کہ ھم در میان امت ھای گذشتہ انجام گرفتہ است و ھم بر اساس آیات و احادیث در میان امت اسلامی نیز محقق خواھد شد۔ آیا وھابی حاضر است بپذیرد تفکر رجعت قرآنی و نبوی نیست، و قرآن و سنت از ابن ساب یاد گرفتہ است و این کفر آشکارہ است۔

طبق داستان ھای طبری این سبا یک غالی است کہ مخلوق را بحد و اندازہ ی الوھیت می رساند، و حکم غالی در فقہ شیعہ معلوم و روشن است و از زمان آءمہ تا امروز بہ اجماع ھمہ ی فقھای شیعہ بہ تبعیت از آئمہ معصومین غالی را کافر و نجس و مھدورالدم می داند۔

۷۔ عامہ معتقدند کہ امیرلامومنان اولین کسی بود کہ غالیان در زمان حیات او پدید آمدہ بودند ھمہ را آتش زد۔ و سوال اساسی اینجا است کہ چرا امیر المومنان کہ خشن فی ذات اللہ و فی امر اللہ است ابن سبا را آزاد گذاشتہ است۔

۸۔ ھر مکتبی و مذھبی از بانیان و بنایان گزاران خود تجلیل می نماید و در مورد او صد ھا کتاب و ھمایش و ھزاران یاد بود و مجسمہ از او می سازند و نام او را بر شھرھا و اشخاص می گذارند۔ اگ شیعہ ساختہ ابن سبا باشد شیعہ باید او را تکریم و تجلیل و تعظیم و تقدیس نماید ھمانطور کہ وھابیت از ابن تیمیہ شیخ اسلام و از محمد بن عبدالوھاب مجد اسلام می سازند ولی ھمہ شیعہ در طول تاریخ طرح خبریان ابن سبا او را غالی و کذاب معرفی کردند و ھیچ کس از شیعہ بہ عظمت از او یادی نکردہ است، پس در این صورت چہ ارتباطی بین شعیہ و یک ۔۔۔۔

۹۔ ھیچ یک از رجالیون شیعہ از عصر آئمہ تا امروز عبداللہ بن سبا را توثیق نکردند و در کتابھای قدیمی رجالی شیعہ مانند نجاشی و رجال شیخ طوسی حتی نام او در زمرہ ضعفا نیامدہ است، اگر شیعہ ساختہ این یھودی باشد باید رجالیون شیعہ او را توثیق نمایند تا مردم عقاید و فقہ و اخلاق خود را از او بگیرند۔

۱۰۔ اعتقاد بہ برتری امیرالمومنان علی ع و افضلیت او بر ابو بکر و عمر و عثمان یک تفکر عامہ و اھل السنت است، ربطی بہ ابن سباء بدارد۔ چون اکثر تابعان وعدہ ای از صحابہ و علماء عامہ و معتزلہ بغداد و شیعہ ی زیدیہ ھمہ قاءل بہ برتری امریالمومنان بر خلفاء ھستند، و اساس این کہ عامہ قاعدہ ی تقدیم مفضول بر فاضل را اختراع کردہ است بخاطر حل این مشکل بود۔ اگر علی ع برتر از خلفاء است چرا باید علی ع ۲۵ سال خانہ نشین گردد و خلفاء بر مسند خلافت نبوی تکیہ زنند و اگر افضلیت علی بر عقل و نقل اثبات شدہ است کہ کنار زدند ظلم است۔ عامہ برای فرار از ظلم بر امیرالمنین ع این قاعدہ را اختراع کردہ اند کہ اشکال ندارد علی افضل بود ابو بکر مفضول نیز می تواند بر او مقدم شود۔ پس این اعتقاد برتری علی و ظلم خلفاء بر او یک اعتقاد عمومی عامہ بودہ است۔ و اگر ابن سباء این اعتقاد را اختراع کردہ است و خلفاء بر او ظلم کردہ اند پس عامہ این تفکر را از ابن سباء یاد گرفتہ اند و تحت تاثیر افکار آن یھودی واقعہ شدہ اند۔

۱۱۔ عامہ عدالت صحابہ را اصول و فروع دین مورد توجہ قرار دادند کہ دین اھل السنت بر عدالت ھمہ ی صحابہ استوار است و از دیدگاہ آنھا صحابہ مقدس مجتھد صاحب ورع و تقویٰ و ھمہ اھل بھت ھستند۔ و معتقدند کہ ھر کس صحابی را تنصیص نماید او در صدد نابودی دین است چون حاملان دین صحابہ بودہ اند کہ از رسول خدا گرفتند و آن را ہ دست ما رساندند و ھر کس صحابی را سب و لعن کند ابو بکر و عمر باشد گفتہ می شود و غیر آن دو باشد تعزیر می شود و تکرار نماید کشتہ می شود۔ عبدالللہ ابن سباء اصحاب بزرگ رسول خدا ص را آلت دست خود قرار دادہ است و ت ھای ضد دین خود را توسط ابوذر، عمار، خزیمہ بن ثابت، ذوالشھادتین، حجر بن عدی، تشید ھجری، محمد بن ابی بکر و دیگران قرار دادہ است۔ وقتی صحابی جلی القدر مانند ابوذر و عمار آلت دست یک یھودی قرار بگیرید آیا بہ عدالت و دین او می شود اعتقاد کرد۔ وقتی صحابہ این قدر سادہ و بہ اطلاع باشند کہ بر علیہ دین شورش نمایند دیگر مرجع علمی و دینی نخواھند داشت۔ وقتی عدالت صحابہ ویران گردد دین سنی نیز ویران شدہ است۔ پس اعتقاد ابو عبداللہ بن سبا مھم ترین ضربہ بہ خود عامہ کہ معتقد بہ عدالت صحابہ ھستند می زند، و آنھا باید فرد را از انھا مات ابن سبا کنار بکشند اما اگر طبری داستان ابن سبا را نقل می کند کہ چطور عایشہ و طلحہ و زبیر توسط توطئہ ابن سباء علیہ عثمان قیام می کنند و او را می کشند۔ آیا سنی می پذیرد کہ عایشہ و طلحہ و زبیر االت دست عبداللہ بن سبا بودند۔ آنھا ھرچہ جواب بدھند ما نیز ھمان جواب را تکرار می کنیم۔

از دیدگاہ عامہ کلیفہ جانشین پیامبر ص در دفاع از دین و حریم اعتقادی و اجتماعی امت اسلامی است، و خلیفہ ای کہ نتواند از مرزھای اعتقادی و اجتماعی حجاظت نماید او شایستگی مقام خلافت را ندارد۔ جریان عبداللہ ابن سبا، عثمان بن عفان خلیفہ سوم را بی تفاوت در برار تفنہ گیرھای این سبا معرفی می کند کہ با اشراف ھمہ جانبہ عوامل حکومتی عثمان کہ ھمہ از عمال امویان بودند و بہ تمام جریان ھای تفنہ گیری ابن سبا اطلاع داشتند چرا خلیفہ سوم کہ با مخالفان خود بہ سختی و تندی و شدت بر خورد می کرد ولی دست ابن سبا را در فتنہ گری باز گذاشتہ است خلیفہ ای کہ تحمل یک انتقاد عمار یاسر را ندارد و دستور ذدن او را می دھد و شکم او پارہ می شود و خلیفہ ای کہ دہ نفر از بزرگان کوفہ را بہ جرم انتقاد از استادار شام تبعید می کند، خلیفہ ای کہ دستور قتل و تادیب معترضان مصری را می دھد و حتی خلیفہ تاب تحمل نصایح امیر المومنان ع را نیز ندارد و بارھا حجرت علی را بہ روتای ینبع تبعید می کند و ابوذر را ربزہ تبعید و باعث مرگ او می شود۔ چگونہ است کہ این خلیفہ نسبت بہ جریان ابن سبا ساکت است، یا او اطلاع از فتنہ گیری ابن سبا در سراسر خلافت اسلامی بر اساس نقل طبری ندارد، در اینصورت بہ درد مرزدارد و خلافت نبوی نمی خورد یا اینکہ از فتنہ ھای ابن سبا خبر دارد ولی عاجز از برخورد است باز بہ درد خلافت نمی خورد کہ خلیفہ عاجز و ترسو است۔ یا اینکہ گفتہ شود کہ پشت صحنہ جریان ابن سبا را امویان خود ھدایت می کردند تا جامعہ شورش نمایند و خلیفہ ۹۳ سالہ را بکشند و از قتل او برای تداوم خلافت و حکومت امویان بھرہ ی ببرند و این قول سوم اگر جریان ابن سبا را در فتنہ گیری گستردہ بپذیریم مورد قبول است۔

۱۳۔ جریان ابنساختہ ذھن نژراد پرستی عدنانی ھا بر علیہ محطانی ھا توسط سیف ابن عمر است، عرب دو قسمت بود یکی عرب مستعرب بود کہ واقعہ عرب اصیل نبودند و از اولاد ابراھیم و اسماعیک بودند کہ با ھجرت اسماعیل بہ مکہ و ازدواج با اعراب نسل او کہ قریش را بہ وجود آورد ھمہ ی آنھا از نسل عدنان کہ از اولاد اسماعیل بود کہ جد ۱۵ رسول خدا ص بود کہ عرب مستعرب شناختہ می شدند۔ و عبر قسم دوم از اولاد نوح کہ بعرب نوہ نوح بود و بہ بیشتر ساکن یمن و یمامہ و نجد بودند و قحطانی معروف بودند، و ھمیشہ بین عدنانی ھا و قحطانی ھا در مناسب اجتماعی و افتخارات عدنانی بود و عدنانی ھا کہ ساکن مکہ اطراف آن بودند بہ او ایمان بیاورند تا فتح مکہ شد و آنھا بہ زود مسلمان شدند۔ وی اھالی مدینہ و یمن و نجد ھمہ قحطانی بودند و انصار کہ قحطانی بودند بہ پیانبر ایمان آوردہ اند و بہ اوپناہ دادند و در سایہ ی ھمایت آنھا پیامبر در جزیرۃ العرب پیروز شد، ولی در زمان حیات پیامبر و بعد از رحلت او نزاع بین عدنانی و قحطانی ادامہ داشت و با پیروزی ابو بکر در سقیفہ بنی ساعدہ عدنانی ھا پیروز شدند و قحطانی ھا کہ انصار و اھالی جنوب و شرق حجاز بودندن مخالف آنھا بودند، و عدنانی ھا قحطانی ھا را در خلافت شریک نکردند و آنھا را منزوی نمودند تا اینکہ خلافت بہ امیرالمومنین علی ع رسیدہ قحطانی ھا طرفدار او شدند و بہ کمک علی ع آمدند و امام آنھا را ارزش داد و عدنانی ھا با راہ انداختی جنگ جمل و صفین بہ مخالفت با علی ع پرداختند و چون اکثر طرفداران علی ع قحطانی بودند و ریشہ آنھا بہ سبا می رسید آنھا را سببیہ نیز می گفتند، سببیہ نشانہ نسب و قوم بود ولی سیف بن عمر کہ خود عدنانی و طرفدار شخصی و مخصوصاً معاویہ و بنی امیہ بود۔ با ساختی جریان ابن سبا در صدد کوبیدن قحطانی شد و از سببیہ کہ نشانہ قبیلہ گری بود تبدیل بہ مباحث اعتقاد غلو کرد۔ در واقع غرض اصلی سیف بن عمر انتقام گیری از شیعیان علی ع کہ اکثر آنھا قحطانی و از اھالی سبا و یمنی بودند این جریان را پدید آوردہ است، و مورخان و محدثان و فرقہ شناسان عامہ کہ ھمگی شیفتہ خلافت امویان ھستند جریان ساختہ سیف بن عمر را با ااب و تاب نقل کردند و باور نمودند۔

دومین دیدگاہ انحرافی عامہ در منشاء تشیع دخالت ایرانیان در ساختن تشیع است:

اولین بار این دیدگاہ انحرافی توسط ابن حزم اندلوسی در کتاب الفِصل جلد ۲ ص ۲۷۳ مطرح کردہ است و سپس فرقہ شناسان عامہ آن را ادامہ دادہ و از کثرت بیان اان خودشان نیز باور کردہ اند و در زمان معاصر ما مخصوصاً بعد از وقوع انقلاب اسلامی شیعی در ایران وھابیت بہ شدت این دیدگاہ را روج دادہ و آخرین نویسندہ ی وھابی دکتر الغفاری در کتاب خود این دیدگاہ را بال و پر دادہ است۔

ادلہ ی طرفداران این دیدگاہ:

۱۔ در شیعہ اعتقاد و اصل وصایت و وراثت از پیامبر ص بہ خاندان خود از ایرانیان کہ سلسلہ ی پادشاھی را از پدر بہ پسر و در نسل او تداوم می یافت گرفتہ اند و الا عرب وصایت و وراثت نمی شناختنف پس ایرانیان این اعتقاد را ایجاد کردہ اند و آن را پزیرفتہ اند و شیعہ را تاسیسی نمودہ اند۔

۲۔ در شیعہ اعتقاد بہ مقام قدسی آئمہ بعنوان حجۃ ھای الھی و دارای ولایت تقوینی و مظھر جلال و جمال خدا در روی زمین مطرح ھسنتد و این دیدگاہ را از ایرانیان کہ نسبت بہ پادشاھان خود رنگ خدایی و معنوی و قِدسی می بخشیدند۔ در شیعہ آن را متجلی ساختند۔ شیعہ نیز ھمان دیدگاہ ایرانیان نسبت بہ سلاطین خود را در مور آئمہ ی اھل البیت ع ارائہ نمودہ اند۔

۳۔ عرب عظمت و شوکت سلطنت و حکومت ساسانیان در ایران را از بین برد و تحت اشکال خوکد در آورد۔ و ایرانیان برای گرفتن انتقام از عرب شیعہ را ساختند و در آن عقائد و معارفی را کہ اسلام را نابود می کند قرار دادند۔ و شیعہ را پنا ہ گاہ دشمنان اسلام ساختند۔

۴۔ عرب ھیبت ایرانیان را توسط خلیفہ ی دوم عمر از بین بردہ اند و ایرانیان برای انتقام از عمر ھم در قتل او شرکت کردہ اند و ھم آیین عمر را با ایجاد تشیع کہ بر برائت از او استوار است ساختند شیعہ ھیچ ربطی با خدا و رسول و مسلمانان ندارد ساختہ و پرداختہ دشمنان اسلام ھستند۔

تذکر:

مراد از ایران، ایران قدیم کہ از عراق تا سندھ و ماورالنھر و ازمنستان و روم قرار داشت می باشد۔

جواب:

۱۔ اعتقاد بہ وصایت و واثت یک امر قرآنی و سنت انبیاء علیھم السلام بودہ است۔ در کتاب الوصیہ تألیف مؤخر اسلامی مسعودی از زمان آدم ع تا زمان خاتم ص اوصیاء و جانشینان پیامبران را بر اساس نص از خود خاندان  پیامبران معرفی می کند و قرآن نیز بر این حقیقت کہ خلفاء ابراھیم از نسل او بودہ و جانشینان داود و ذکریا و موسی ع از خاندان خود این بزرگوان بودہ است تصریح دارد۔ و عامہ در کتب خود از سلمان فارسی از رسول خداص نقل می کند کہ لکل نبی وصی و این وصی نیز از خاندان خود پیامبران بودہ است و ربط بہ ایرانیان نداشتہ است بلکہ سلطنت پسر از پدر یک امر عمومی و جھانی بودہ کہ در ھمہ ی کشورھا از روم، چین، ھند، مصر و خود اعراب شام یمن و حیرہ نیز این اصل استوار بودہ است۔ روم کہ ابر قدرت بزرگی بود کہ عرب نیز آن را فتح کرد و سلطنت آنھا نیز موروسی بودہ پس چرا ادعا نمی کنند کہ فقد تشیع را رومیان ساختند۔

۲۔ سنت نبوی نیز بر اساس اھادیچ متواترہ کہ خود عامہ نقل می کنند بر تداوم خلافت نبوی در خادان پیانبر قرار دادہ شدہ است۔ حدیث متواتر  ان خلفاء اثنا عشر کلھم من بنی ھاشم کہ حدود ۷۰۰ حدیث از طرق مختلف نقل شدہ است کہ در این احادیچ نام اولین خلیفہ علی ع و آخر ھم المھدی عج و حدود پنجاہ حدیث از منابع عامہ و خاصہ اسامی این دوازدہ نفر را آوردہ است کہ ھمان آئمہ ی اثنا عشر است۔ و این ۷۰۰ حدیث را آیۃ اللہ صٓفی گلپائگانی (دامت برکاتۃ ) در کتاب منتخب الاثر جمع آوری شدہ است۔ و علاوہ بر حدیث دوازدہ امام، حدیث متواتر منزلت کہ در نزد عامہ و خاصہ تواتر آن اثبات شدہ است انت منی بمنزلتی ھارون و موسی الا انہ لا نبی بعدی ولا ینبعی ان اذھب الال انت خلیفتی من بعدی و ھمچنین احادیث در ذیل آیہ اطاعت، اطیعو اللہ و اطیعو الرسول و اولی العمر منکم  کہ جابر بن عبداللہ انصاری کہ از اول الامر پرسید و رسول خدا ص بہ تصریح عامہ اسامی آنھا را کہ از خاندان خودش است بیان می کند۔

اعتقاد بہ وراثت و وصایت از خاندان نبوت بر اساس سنت قولی و جعلی پیامبر ص است۔ حدیث غدیر کہ ۱۱۰ صحابی و ۷۰ تابعی و ۳۶۰ عالم سنی اان را بہ تواتر نقل کردہ است کہ حتی دشمنان امام علی ع بہ آن معترف بودہ اند مانند ابو بکر، عمر، معاویہ، امر بن عاص، حسان بن ثابت، ابو سفیان و دیگران۔ وقتی در جریان جنگ صفین مھمد بن ابی بکر بہ معویہ نامہ ی تندی نوشت کہ دست از مخالفت با وصی و وارث و خلیفہ ی برحق پیامبر بر دارد  و سابقہ ی علی ع و معاویہ را بہ او تذکر داد معاویہ بہ او جواب عجیبی دادہ است۔ در قسمتی از نامی می نویسد ما و پدر ابو بکر در عصر رسول خداص اطاعت پسر ابو طالب را بر خود لازم می دانستیم و فضلش را بو خودمان آشکار می نمودیم، بعد از رحلت پیامبر پدرت(ابو بکر) و عمر نخستین کسانی بودند کہ منزلت او را پایین آوردند و مردم را بہ بیعت خودشان فرا خواندن و ت مر سب می کنی در واقع پدرت را سب می کنی و تو فرزند عاقی ھستی کہ پدرت را مزمت می کنی این باب را پدر تو فکر کردہ است و او جای مذمت دارد۔۔۔ (مسعودی، مروج الذھب)

ابو سفیان در موقع بیعت با ابو بکر در مدینہ نہ بود وقتی رسید مردم بہ ابو بکر بیعت کردہ بودند شروع بہ مکالفت کرد کہ بیعت حق علی ع است و این اشعار را می خواند؛

بنی ھاشم لا تطمعوا الناس فیکم      ولا یسمایتن بن مرا و عدی

فم الامر الافیکم و الیکم                 و لیس لھا ابو حسن علی

حسان بن ثابت عثمانی مذھبب مخالفت با علی ع در حادثہ غدیر کہ قصیدہ سرودہ است در آن می گوید

فقال قم یا علی فاننی    رضیک من بعدی اما وھادی

فمن کنت مولا فھذا ولیہ  ف لہ انصار صدق موالیہ 


آخرین جستجو ها

ساخت قالب سبد میوه مهندس علیزاده etsondistma پوکت تایلند | تور نوروز 96 پوکت اندکی صبر!روزهای خوب خواهندآمد niclofoto آموزش و ترفند کامپیوتر . پی سی سردشت Paradise Pet قیچی حرفه ای intilciper cueseassoci