مذاكرات شبانه عدهاى از صحابه در جریان سقیفه
چون شب شد به مسجد رفتم. وقتى در آنجا قرار گرفتم بیاد آوردم كه من زمزمه قرآن پیامبر صلى اللَّه علیه و آله را مىشنیدم. از جا برخاستم و به طرف فضاى بنى بیاضه» بیرون آمدم و در آنجا چند نفر را دیدم كه آهسته با یك دیگر صحبت مىكردند. وقتى به آنان نزدیك شدم ساكت شدند و من هم برگشتم. آنان مرا شناختند ولى من ایشان را نشناختم. لذا مرا صدا زدند و من نزد آنان آمدم و دیدم آنان مقداد و ابو ذر و سلمان و عمار بن یاسر و عبادة بن صامت و حذیفة بن یمان و زبیر بن عوام هستند، و حذیفه مىگوید: بخدا قسم آنچه به شما خبر دادم انجام خواهند داد، بخدا قسم دروغ نمىگویم و به من دروغ گفته نشده است».
تا آنجا كه قومى مىخواستند مسأله را بصورت شورا بین مهاجرین و انصار برگردانند. حذیفه گفت: نزد ابىّ بن كعب برویم كه آنچه من مىدانم او هم مىداند.
نزد ابىّ بن كعب آمدیم و در خانه او را زدیم. او آمد تا پشت در رسید و گفت: شما كیستید؟ مقداد با او صحبت كرد. پرسید: براى چه آمدهاید؟ گفت: در خانهات را باز كن، مسألهاى كه براى آن آمدهایم بزرگتر از آن است كه از پشت در گفتگو شود. گفت: من در
أسرار آل محمد علیهم السلام / ترجمه كتاب سلیم، ص: 213
خانهام را باز نمىكنم و مىدانم براى چه آمدهاید، و در را باز نخواهم كرد. گویا براى سؤال در باره عقد خلافت آمدهاید؟ گفتیم: آرى. پرسید: آیا حذیفه در میان شما است؟گفتیم: آرى. گفت: سخن درست همان است كه حذیفه مىگوید. و امّا من درب را باز نخواهم كرد تا امور آن طور كه مىخواهد صورت گیرد. و آنچه بعد از این مىشود بدتر از این خواهد بود، و شكایت را به درگاه خداوند مىبرم.
براء مىگوید: آنان برگشتند و ابىّ بن كعب داخل خانهاش شد.
درباره این سایت